بچه که بودیم دلهای پاکی داشتیم. یادمه یه دختری تو محله مون به همراه خانوادهش زندگی میکرد به اسم الهام که به چشم خواهر برادری خیلی خوشگل بود و سنش هم از سن ما بیشتر( من اون موقع کلاس اول بودم و الهام هم به نظرم راهنمایی).
الهام، دوست دختر خیالی رفیقم سامان بود یعنی بعد که بزرگ شدم فهمیدم دوست دختر خیالیش بوده. بعد از ظهرها کارم شده بود این که سامان رو سوار دوچرخه کنم و به دیدار محبوب ببرم (یعنی از کنار در خونهشون رد بشیم). سامان با همون زبون بچگی مدام از زیباییهای الهام واسه من تعریف میکرد و من بابت اینکه دوست دختری به این قشنگی داره بهش غبطه میخوردم. البته بعدها فهمیدم که غبطه نمیخوردم و حسودی میکردم.
گذشت و گذشت تا اینکه یه روز سامان اومد و گفت که دیگه دوستش نداره. بهم گفت که اگه خواستی تو میتونی دوستش داشته باشی و من هم که تمام این مدت در خفا الهام رو دوست داشتم اصلا ازش نپرسیدم چرا، از خدا خواسته قبول کردم و من هم تو خیالم شدم دوست پسرالهام. تو خیال دنیای بچگیمون همین که خودمون یکی رو دوست می داشتیم اون دیگه میشد دوست دخترما.
مدتها کارم این بود که با دوچرخهی فسقلیم از کنار درشون رد بشم بلکه یک بار در خونهشون رو باز کنه. یک سال بعد الهام و خانوادهش از محلهی ما رفتند و من اولین و آخرین شکست عشقیم رو تجربه کردم.
غرض از همهی این حرفها این بود که:
آره بچه که بودیم دلهای پاکی داشتیم. همهچیمون رو به هم قرض میدادیم حتی دوست دخترهامون رو.
رپورتاژ: چاپ و بسته بندی پویا فراز خلاق
۷ سال قبل
35 comments:
والا این بخشش و کرم تو قسمت بچگی های پسرا بوده!!
ماها تو بچگیامون مثل الان!! چارچشمی دوست پسرامون میپاییدیم اگه هم ده تا داشتیم یکیشو هم محض رضای خدا به هیشکی نمیبخشیدیم!!
البته در پاکی دل هامون هیچ شکی نبود!.
.
.
قشنگ نوشتی پنگول.
خاک به سرم، این پاک بودن دل کوجاش ارزشمنده آخه؟؟ یعنی چی همه چیمونو به هم قرض میدادیم؟؟ مگه شوما غیرت نداشتین؟؟؟
دورهی آخر زمون شدهها ننه
:دی
ببخشید من این سوالو همه جا میپرسم گفتم بد نیستم به نوبهی خودت از شوما هم بپرسم :
با عرض پوزش پسرها و کلاً آقایان از چه سنی زیبائی و زشتی دختران برایشان معنی پیدا میکند؟؟ آیا از بدو تولد پاسخ صحیحیست؟
با تشکر :دی
@بهانه
شما دخترا از همون بدو تولد خسیسید.
لوووووووووووول
.....
@جادوگر جون
دوران بچگی و عوالمشه دیگه.
ما کلا در امور مربوط به زبایی شناسی استعداد خدادادی داریم.
بله
;-)
درود
فوق العاده بود. نوستالوژی مشترک همه پسر بچه ها . حالا یا رکاب می زدند یا تک دوچرخه نشسته بودند برای دیدن یار
من اولین و آخرین شکست عشقیم رو تجربه کردم.
=))
این کجاش به چشم خواهر برادری بود اونوخ؟؟لوول
آره بچگی دوران خوبیه
اگه هم بخوای مثل بچگیهات بمونی روزگار و اطرافیان به زور بزرگت می کنن
منم یادمه یه دفعه یکی از بچه های محله مون یه خطایی کرده بود مامانش افتاده بود دنبالش
بعدشم خونه راهش نمیداد
منم این وسط نقش پطروس رو بازی کردم و میانجی گری کردم و هی میگفتم به خاطر من ببخشیدش:))
و طرفم بخشید!!
الان میگم خوب شد مادره منو نزد بگه تو اصلا چیکاره ای که ....لول
@سروش علیزاده
البته الان دوره زمونه عوض شده
از اون بالا کمتر میایه
یک دانه دختر میایه
.....
@B.a.N.a.F.s.H.e
خب دیگه همه جا گفتن یه نظر حلاله. ما هم که کل دیدارمون همین یه نظر بود.
حتما مادره پیش خودش گفت که ببخشدش و از دست تو خلاص شه که بهش کلید کرده بودی.
جدا هدف سامان از به هم زدن با الهم چي بود ??????
lol
:)))
khub bud pangoool
الان خیلی از آقا پسرا هستن که با اینکه می گن بزرگ شدن بازم دلشون پاکه و دوست دختراشون رو با هم تاق (طاق) می زنن.
مخصوصا تو دوران سربازی . هر کدوم که سربازیش تموم میشه و برمی گرده شهر خودش شماره دوستشو میده به یکی دیگه می گه من رفتم تو مواظبش باش!:دی
@یك عدد وكيل نيمه ديوانه
این موضوع همیشه برام یه سوال بود ولی حدس می زنم که الهام رو با یکی دیگه دیده بوده.
.....
@دیلماج
من فکر می کردم این دلپاکی فقط مختص دوران کودکیه.
ای دل غافل.
حتما به خاطر اینه که سربازی نرفتم و در جریان امور نیستم.
اخ بچگی وای دلم خواست الان یه روز منو ول کن توی بچگی هام
خداروشکر ما هنوز کودک درونمون زنده س. پاکی مون رو حفظ کردیم.
اگه گفتی من کی ام؟؟؟
راستش منم عاشقت بودم. ولی وقتی منو با اون یکی بچه محلتون عوضم کردی خیلی دلم شیکست.
با سلام خدمت مهندس پنگولی
ما هم بچه بودیم به هم عروسکامونو قرض میدادیم ولی شما پسرا از همون بجگی هم دوست دختر خیالی داشتید و به هم قرض میدادید. ما ساده ها بیشتر از عروسک مخ مون نمیکشید
@وارش
بدبختی اینه که وقتی بچه هستیم می خوایم بزرگ شیم.
....
@ناشناس
خوش به حالت. خب ناشناسی دیگه.
.....
@الهام
ای کاش زودتر خبردار می شدم. ولی من که عوضت نکردم خودتون رفتید. افسوس و صد افسوس
;-)
.....
@یوتاب
من بچه خوبی بودم . سامان منو از راه به در کرد. چون خودش دوچرخه نداشت. منو مجبور می کرد باهاش برم.
وقتی بچه بودم با هم بازیم که پسر بود قرار گذاشته بودیم بزرگ که شدیم با هم ازدواج کنیم :))
___
سلام مهندس
من همبازی تو بچگی نداشتم و دوچرخه سواری هم نمی کردم ولی با این حال میگم خوب نوشتی
چقدر کوتاه بود!!!!!:(
آقا میشه زمانشو بیشتر کنید :دی
بلکه اثرات مثبت در ادامه داشته باشه :دی
من رو بد جورى بردى اون دور دورا
هيچى به پاكى دلاى اون موقع ها نيست.
خيلى خوشحالم كه بازم هستى.
یکی نبود دوست دخترش رو به ما بده!! :)
پسر بچه ها چقد دوست داشتنی هستن! درست بر عکس وقتی که بزرگ میشن!!!
D: ((:
ای جان! پسربچه ها خیلی بامزه ان! بزرگ هم می شن بامزه ان (مخالفت با کامنت غزل!:دی) به شرطی که در هر صورت سنشون از سن آدم کمتر باشه:دی
یاد شعر متن فیلم بهشت بر فراز برلین ویم وندرس افتادم.
شما خیلی زود دست به کار شده بودیدا!!از دبستان!!بابا ایول!!:دی
آره بچه که بودیم خیلی دنیا قشنگ تر بود.
@
خب چی شد بعد؟ آخرش رو چرا نگفتی؟
.....
@آیدین
چه بد. ایشالله تو زندگی بعدی.
راستی نظر لطفتونه
.....
@مهدیه
خواستم یه کم کوتاه تر نوشتن رو امتحان کنم. وگرنه می شد بلندترش کرد. البته نه اینکه آب بهش ببندم. جای کار داشت بیشتر.
.....
@یک قلم
اون دور دورا چقدر خوب بود. البته برای من همیشه دوران بچگیم خوب نبود.
.....
@عمو آلبرت
دوستای با معرفت نداشتی حتما
لووول
.....
@غزل
نه بابا. بزرگ هم می شن بامزه هستن.
.....
@عالیه
ممنونم از نظر لطفت به پسرها.
فیلم رو ندیدم. می ذارم تو لیست.
.....
@سینا
بالاخره گفتیم نکنه عقب بیفتیم.
بی غیرتاااااااا
خیلی قشنگ بود منم یه همچی خاطره ای درام اما روم نمیشه تو وب بزنم . شاید یه روز اینکارو کردم . راستی این پست بعدیت اصلا خوب نبود . وحشتناک بود چرا اینقدر
@نازی
همینه که هست.
....
@هومن
چرا روت نمی شه؟
بزن حاجی. تازه من خلاصه ش کردم.
پست بعدیم یه واقعیت بود.
سلام . اول چاکریم . دوم با اجازه شما این پست رو میخوام به داستان تبدیل کنم . خیلی ممنون میشم که این اجازه رو به من بدین . ممنون . براتون به ای میل میفرستم . باز هم ممنون
پنگول جونم
عجب چیزی گفتیا
دلای پاک
اما من هیچ وقت دوست پسر نداشتم
تا وقتی شدم 22 ساله
اما...
الان انقدر افسوس خوردم. هرچی فکرکردم یادم نیامد کیا با من دوست بودن و از جلو خونمون رد شدن.
دل یک دختر جوان خون شد مهندس !!!!
آخييييييييييييييي
چه دل پاكي
چه بچه هاي لارجي
خیلی لطیف بود
:-)
عکسش که لود دیگه دلم هری ریخت
منم اول ابتدایی که می خوندم، نمی دونم دختر مدیر مدرسمون بود، یا یکی از معلم ها، می اومد کلاسمون و نقش مبصر رو داشت. اسمش آرزو بود. خیلی دوستش داشتم. خوشگل بود، خندون بود، با حوصله بود، رفیقمون بود. یه تصویر تار ازش تو ذهنم مونده. یادش بخیر.
ارسال یک نظر