از آن روزی که خرها از جنگل رفتهاند و برای آدمها حمالی میکنند،
از آن روزی که خروسها آدمها را بیدار میکنند و مرغها برای صبحانهشان تخم میگذارند،
از وقتی گوسفندها پشمشان را زیر پای آدمهای غریبه میاندازند و دمبلانشان مانع شب ادراری بچههای آدمها میشود،
از وقتی گاوها پستانشان را اجاره دادهاند در ازای علوفه؛
از وقتی سگها همه دمجنبان و محافظ آدمها شدند،
از همان روزها بود که...
از همان روزها بود که شیر دیگر فقط اسمش سلطان بلامنازع جنگل بود و ظهرها زیر آفتاب باغ وحش چرت میزد.
دیگر حالا روباهها به جای مکر و حیله و گول زدن زاغها و خرگوشها، زیر ماشین آدمها له میشوند و یا در کنار جادهها آشغال میخورند.
دیگر حالا طاووسها باید در قفس، نمایش طنازی برای جفت خود بدهند.
دیگر حالا عقابها جرأت فرود و شکار ندارند.
حالا یوزپلنگ اگر آدمها نباشند باید فاتحهی خودش و نسلش را بخواند.
دیگر حالا جنگل را هم خود آدمها محافظت میکنند.
نویسنده مهمان: میثم اللهداد
از آن روزی که خروسها آدمها را بیدار میکنند و مرغها برای صبحانهشان تخم میگذارند،
از وقتی گوسفندها پشمشان را زیر پای آدمهای غریبه میاندازند و دمبلانشان مانع شب ادراری بچههای آدمها میشود،
از وقتی گاوها پستانشان را اجاره دادهاند در ازای علوفه؛
از وقتی سگها همه دمجنبان و محافظ آدمها شدند،
از همان روزها بود که...
از همان روزها بود که شیر دیگر فقط اسمش سلطان بلامنازع جنگل بود و ظهرها زیر آفتاب باغ وحش چرت میزد.
دیگر حالا روباهها به جای مکر و حیله و گول زدن زاغها و خرگوشها، زیر ماشین آدمها له میشوند و یا در کنار جادهها آشغال میخورند.
دیگر حالا طاووسها باید در قفس، نمایش طنازی برای جفت خود بدهند.
دیگر حالا عقابها جرأت فرود و شکار ندارند.
حالا یوزپلنگ اگر آدمها نباشند باید فاتحهی خودش و نسلش را بخواند.
دیگر حالا جنگل را هم خود آدمها محافظت میکنند.
نویسنده مهمان: میثم اللهداد