دوستان

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

این پست عنوان ندارد


غروب شده،برادرت با کیسه‌ی دارو به داخل اتاق می‌رود. لحظاتی بعد صدای گریه‌اش فضای خانه را پر می‌کند. تو‌، پدر و خواهر بزرگترت سراسیمه به سمت اتاق می‌دوید. به در نرسیده‌ای که با فریاد پدر، خواهرت بلا‌فاصله تو را بغل گرفته و به داخل اتاقت می‌برد.
می‌خواهی به سمت اتاق بروی ولی هر بار با سد برادر، خواهر و پدرت که گریه امانشان نمی‌دهد روبرو می‌شوی. پدرت را تا کنون این‌گونه تکیده ندیده‌ای.
خانه‌تان کم‌کم شلوغ می‌شود. دلت شور می‌زند ولی مدام فکری که به ذهنت هجوم آورده را به عقب می‌رانی.
دیگر شب شده‌است. در این فاصله بار‌ها اعضای خانواده‌ تو را به آغوش کشیده‌اند و تو قطرات اشکشان را روی صورتت حس کرده‌ای ولی همچنان آن اتاق برایت حکم سرزمین ممنوعه را دارد و تو هم برعکس همیشه سوال‌دانت خشک شده .
وقت خواب است. توی بد مروت بد عادتی هم داری. باید موقع خواب با موهای مادرت بازی کنی تا خوابت ببرد.

38 comments:

بابالنگدراز گفت...

مهندس غم انگیز بود:((
اولش عنوان چیزی دیگه بود:((
در مورد خودت بود مهندس؟:(
راستی جیملتم یه نیگا بنداز
مرسی

بابالنگدراز گفت...

مهندس قالب سنگینه:(
یه کم سبکش کن
من واسه نظر دادن اینجا خیلی سخته
تو مینی راحتتر میشه نظر داد

بابالنگدراز گفت...

راستی پست قبلتم حرف نداشت:)
مرسی:)
ولی خداییش دوست دختر خیالی رو اولین بار بود میشنیدم
البته منم یه وقتایی با هیلاری داف در خیالم عشق‌بازی کردما:دی
شوخیدم

مسعود گفت...

پس چرا پس نه!؟

ناشناس گفت...

@بابا لنگدراز
چشم روش کار می کنم. یه قالب خوب پیدا کنم عوضش می کنم.

.....

@مسعود
نمی دونم خب.

Unknown گفت...

این پست در چه راستایی بود!؟!؟خیلی تلخ بود

aimable گفت...

اعصابمو خورد کرد
اما حسش قشنگ بود

B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

درررررررررررد نااااااااااااک

زشت گفت...

اگه در مورد خودت بود امید وارم صبور باشی

م. گفت...

شاید تمرین های خیالی کودکی، اینجور وقتا بدردمون بخوره. وقتی که دیگه به عزیزمون دسترسی نداریم.
واقعن تحمل این مصیبت از معجزات خداست.

جادوگر گفت...

خدا رحمتشون کنه ):

جادوگر گفت...

اینا چیه می‏نویسی آدمی دپ می‏شود ):

درسا تيتان گفت...

دپرس بودم دپرس تر شدم ولي با تمام اين اوصاف عالي بود!!! :(

ناشناس گفت...

مهندس arshkan.blogfa.com رو توی لینک هات نمی بینم ؟؟ قضیه چیه ؟

ناشناس گفت...

اشتب شد parshkan.blogfa.com

سامان گفت...

روشن کن ببینم! چی باعث شد اینو بنویسی؟؟؟؟؟؟ نکنه اتفاقی افتاده؟؟؟؟؟ :(((

دانشجو گفت...

با سلام
اینجانب دانشجوی دوره کارشناسی رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبایی هستم و برای تکمیل پایان نامه ام نیازمند تکمیل پرسشنامه هایم توسط دانشجویان دانشگاه های آزاد شهر تهران هستم. موضوع پژوهش من بررسی رابطه بین ابعاد عشق و تعدادی از ویژگی های فردی می باشد و برای پرکردن پرسشنامه ها حداقل شرط لازم این است که آزمودنی هم اکنون داری رابطه عاشقانه با شخصی دیگر و یا افکار عاشقانه درباره شخصی دیگر باشد. لازم به توجه است که نمونه من بایستی از دانشجویان دانشگاه های آزاد تهران باشد ولی شرکت تمامی دانشجویان کشور در این پژوهش مجاز است وجواب آزمون به آنها داده خواهد شد. در پایان خواهشمند است فیلد مربوط به دانشگاه را بدرستی پر کنید تا در انتخاب اعضای نمونه پژوهش دچار اشتباه نشویم.
برای شرکت در آزمون آدرس زیر را در مرورگر خود کپی کنید و کلید اینتر را فشار دهید.
Azmoon.freei.me
از مسئول وبلاگ خواهشمندم برای اعتلا و پیشرفت سطح علمی جامعه این آگهی را حذف نکند تا سایر بازدیدکنندگان هم در صورت تمایل بتوانند شرکت کنند.
با سپاس

نازگل گفت...

چقدر تلخ . اشک تو چشماش جمع شده ...
من فکر میکنم هر کس هر چیزی که مینویسه یه جورایی سایه ای در وجودش داره .. حتی اگه واقعا برای خودش نبوده باشه ...

مستر افشین گفت...

تلخ بود مهندس ....

مستر افشین گفت...

سلام مهندس ... ایمیلت رو برام تو کامنت‌هام بفرست ...
کارت دارم جیگر

مريم گفت...

:((((((

اينا واقعني بود؟
خيلي حس تلخي داشت!...

زندگي پره از اين از دست دادنهاست

یوتاب گفت...

سلام مهندس
خوبید
میخواستم بگم وبلاگی که به اسم مینیمالیده درست کردیدو براش زحمت کشیدید و معروفش کردید دارن گند میزنن بهش!!! من دفعه ی اخرم باشه اونجا کامنت میذارم!!! یه کامنت نقد نوشتم! قبلش هم کلی از ترسم که نویسنده ناراحت نشه عذر خواهی کردم و تا اونجا که میشد مودبانه نوشتم بعد یه دقیقه بعدش میبینم یکی از مدیران محترم پاکش کرده!!!!!
اینه دموکراسی که ازش دم میزنیم! خودمونم که از این آقایونی که ازشون ایراد میگیریم کم نداریم ماشالله
خدا نکنه مملکت دست ما بیفته
تو رو خدا وبلاگتون رو نجات بدید!

یوتاب گفت...

مهندس جان سلام
شرمنده این کامنت بالایی منو پاک کن. من اشتباهی جای دیگه کامنت گذاشتم!!!!!!!!!!
اشتباه شد

یک عدد وکیل نیمه دیوانه گفت...

مهندس بهترین عنوانو واسه این پست انتخاب کردی
فضارو جوری شرح دادی که همیشه واسه از دست دادن عزیزی تو ذهنم متصور میشدم

SDF گفت...

:(
غمناک بود خیلی

ناشناس گفت...

@همه ی دوستان

ممنونم از همه ی شما
به دلیل ضیغ وقت از پاسخگویی به تک تک شما عزیزان معذورم

مستر افشین گفت...

سالها بود که دوست داشتم ببینم ضیغ وقت را چطور می‌نویسند که خوشبختانه الان فهمیدم :))))

مهندس ایمیل رو برات می‌فرستم ...

فرشاد نوروزپور گفت...

چییییییی؟ !!!!
مهندس خودتی !!؟ بردیا !! کجا بود بابا !!!!! ما که مردیم از نگرانی !!!
البته من خودم هم بعد 4-5 ماه برگشتم دوباره به نت اما دیگه مثل تو بی خبر کلا همه چیز رو جمع نکردم !!
نمی دونم علت رفتنت چی بود اما اگه خودت صلاح می دونی و شخصی نیست بگی بد نیست که این علامت سوال بزرگ از مغز ما پاک بشه !!
به هر حال مهندس من آدرس جدیدت رو اضافه کردم . و امیدوارم مثل قدیم در ارتباط باشیم. شما هم یه زحمت بکش آدرس ها رو هم اصلاح کن . اگه بازهم دستای مبارک عمو هیت.لر به وبلاگ ما خورد فقط یک رقم به عدد انتهایی اضافه کن

آدرس پاک نویس:
http://paknewis2.blogspot.com

آدرس پاک نویس روزانه :
http://paknewisd.blogspot.com

کرو گفت...

یاد خاطره ی مشابه بابا از مامانش افتادم

:(

مسعود گفت...

نیستی مهندس؟

aimable گفت...

ازت خبری نیست پنگول جان

niloufar گفت...

salam
che ghamnak
az esme webloget kheyli khosham omad

حیاط خلوت گفت...

قشنگ و غمگین

فندق 70 کیلویی گفت...

این صفحه جلوم بازه از صبح و هی فکر میکنم چی بنویسم. هی رفرش میکنم ببینم بقیه چی نوشتن. وقتی حجم اندوه زیاد میشه ، دهن آدم بسته میمونه. فقط اینکه خدا رحمتش کنه . همین .

فندق 70 کیلویی گفت...

راستی مهندس جان ، چرا دچار "ضیق وقت " شدی؟ :)

پـریـســــــــ آ گفت...

با میلاد موافقم .
مصیبت...

مريم گفت...

كجايي مهندس؟؟؟

نویسنده مهمان گفت...

@ممنونم از همه ی دوستان

ارسال یک نظر