دوستان

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

روزی که من شامل برچسب 18+ شدم


اواخر بهار بود و هوا کم کم داشت گرم می‌شد و باز هم این من بودم که به مثابه‌ی تمام سال‌های اخیر تک و تنها بودم. هرقدر به مغزم فشار آوردم جز چند باری که بعضی ها به من سر زده بودند و حال و احوالی کرده بودند مورد دیگری که لطف دوستان و آشنایان شامل حالم شده باشد به ذهنم خطور نکرد.
از بی حوصلگی تصمیم گرفتم سری به کوچه و خیابان بزنم تا هوایی به کله ام بخورد و دلم باز شود -رابطه ی گشادی دل و تناول هوا را بعدا در یک فرصت مناسب برایتان شرح می‌دهم-. مشغول امر خطیر گشاد کردن قلبم در یکی از خیابان‌های باریک شهربودم که حضور چند جوان توجهم را به خودش جلب کرد و البته آن‌طور که بعدا متوجه شدم حضور من توجه آن‌ها را به خودش جلب کرده بود. داشتند با هم پچ پچ می‌کردند و از شما چه پنهان به نظرم کمی مشکوک هم می‌زدند.خودم را به ندیدن زدم ولی زیر چشمی مواظبشان بودم و البته باز هم گویا آن‌ها زیرچشمی مواظب من بودند. دیگر کاملا نزدیکشان شده بودم. ناگهان چیزی شنیدم که مخم سوت کشید . یکی از آن جوانان رو به بقیه کرد و درحالیکه تلاش می‌کرد من متوجه نشوم گقت‌: باید این یارو را بکنیم- به ضم ب و کاف بخوانید - جاخورده بودم. به خودم دلداری دادم که منظور از یارو من نیستم و آن‌ها در مورد فرد دیگری صحبت می‌کنند. قدم‌هایم را تند‌تر کردم تا هر چه زودترازآن‌ جمع فاصله بگیرم. از کنارشان رد می‌شدم که صدای بقیه را هم شنیدم که حرف دوستشان را تایید می‌کردند‌: آره باید بکنیمش- همچنان به ضم ب و کاف بخوانید - تا بفهمند ما نه تنها [...] بلکه [...] هم داریم. راستش تا اون روزآدم وقیح و پررو دیده بودم ولی خدا وکیلی تا این حدش را نه. استرس سراسر وجودم را فراگرفته بود‌. هوس گشاد شدن قلب، داشت به گشاد شدن‌های دیگری می‌انجامید. با توجه به کم بودن لشکر مدافعان و تعدد مهاجمان‌، جنگ - درصورت وقوع - مغلوبه بود. شروع به دویدن کردم که به مانند مور و ملخ به من هجوم آوردند. چشمتان روز بد نبیند‌، دوستان‌، اهل ذوق بودند و به التماس‌های من به‌هیچ وجه وقعی نننهادند. ابتدا کمی دادو بیداد کردم ولی وقتی ازبی‌فایده بودن تقلاهایم مطمئن شدم تصمیم گرفتم سکوت کنم . سکوت من فریاد بلندی بود که تمام دردهایم را فریاد می‌زد. کمی که گذشت همچنان همان درد بر سرجای خود باقی بود ولی از شما چه پنهان لذتی هم به من دست داده بود که تا به حال تا به این درجه لمسش نکرده بودم.
از آن روز به بعد من آشنای تمام جوانان آزاد اندیش شهر بودم که همگی آماده برای کردنم بودند.
آماده برای اعتراض کردن.
آری من همان اعتراضم .


80 comments:

نویسنده مهمان گفت...

سلاااااااااااااااااااااااااااااام

دیلماج بانو گفت...

یکی میشه ما رو روشن کنه ببینیم اینجا چه خبره؟؟
مهندس جان وب جدیدته؟ خودتی دیگه؟ تبریکات بگیم؟؟؟
بعد هم سوال دیگه اینکه این متن بالا واقعی هست؟؟
بابا یکی این همه علامت سوال رو از سر من برداره!!!

مستر افشین گفت...

سلام مهندس ... خوبی ؟ چطوری ؟
بابا چرا ناپدید شده بودی ؟ وبلاگت رو پاک کرده بودی ؟
خوشحالم دوباره پیدات کردم ... راستی منو یادته رفیق ؟ از بلاگفا رفتم ...
یکی میگفت رفتی عسلویه ... راست بود ؟
سبز باشی

ناشناس گفت...

aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
سلااااااااااااااااام
خوش اومدی ،

قالبت که خوبه
کجا بودی تو آخه پنگووووووووووول

نویسنده مهمان گفت...

@دیلماج
بدون شک خودمم ولی اینکه وبلاگ نویسی دوباره رو باید تبریک گفت یا نه رو نمی دونم.
گاه گاهی اینجا می نویسم احتمالا .
داستان هم هر چند من نباید توضیح بدم ولی باید بگم که از زبان اعتراض نوشتم . یعنی به واژه ی اعتراض شخصیت حقیقی دادم و از زبونش این متن رو نوشتم.
ممنونم که فراموشم نکردید.
روشن شدید؟

.....

@مستر افشین
یعنی قکر می کنی این قدر فراموشکارم که دوستای عزیزم رو از یاد برده باشم؟
راستی پس اون همه تعریف از بلاگفا چی شد؟
لوووووووووول
یه سری مشکلات تقریبا عدیده وجود داشت که به مرور داره برطرف می شه خدا رو شکر.
سر می زنم .
ممنونم از حضورت.

....

@فرناز
ممنونم از حضورت.
گاهی نبودن عین بودنه.
نبودن من هم همون طور بود آبجی کوچیکه.

Unknown گفت...

به به.عجبی از این طرفا جناب مهندس
من از اولشم میدونستم این مهندسا بی معرفتن و همین جوری میذارن میرن و بقیه رو میذارن تو خماری!!

حالا اینو فقط میتونن مثبت هیجده سالا بکنن!؟این زیر هیجده سالا هنوزم باید تو خماریش بمونن!؟اعتراضو میگما!!

ناشناس گفت...

پنگول آدرس وبت رو توی مینی مالیده عوض کن

و برای من رو نیز هم :D

نویسنده مهمان گفت...

@سینا
مهندسا اخر معرفتند حاجی . من قبل از رفتن کلی از خودم سرو صدا در اورده بودم.
نه پستش بالای 18 ساله ولی کلن همه می تونن بکنن ، منظورم اعتراض بود
;-)

....

@فرناز
چشم

دیلماج بانو گفت...

بله شدید روشن شدم
برگشتنت رو تبریک می گم حسابی
ولی سینا راست می گه خیلی بی معرفتی
یه دفعه گذاشتی رفتی ما هم به همه جا سر زدیم از کهریزک و اوین و پزشک قانونی بگیر تا عسلویه و جزایر قناری
حالا چرا وبلاگات رو پاک کردی؟

حامد اویسی گفت...

سلام بردیا جان. خوشحالم که می بینم دوباره وبلاگ نویسی رو شروع کردی.
چه پست جسورانه ای هم نوشتی :دی

نویسنده مهمان گفت...

@دیلماج
خب گاهی اوقات بدترین جاها اونجاهایی که اسم بردی نیست حاجی.
به هر حال از لطف همه ی دوستان متشکرم.
شاید من پاک نکرده باشمشون خب؟
;-)

....

@حامد اویسی
چاکریم رفیق.
جسارت از خودتونه. جسارت رو هم باید کرد.
لووووووووووووووووول

دکتر زهرا گفت...

مبارکا باشه بلاگ جدید. بسی شاد شدیم.


پست خوبی بود. با توجه به علت هیلتر شدن وبلاگ قبلی

نویسنده مهمان گفت...

@دکتر زهرا
ممنونم از جناب دکتر و حضور دلگرم کننده شون

ناشناس گفت...

مرگ بر پنگول

نویسنده مهمان گفت...

@ناشناس
حیف که ناشناسی وگرنه بهت می گفتم [...]

ناشناس گفت...

در بی معرفت بودنت شکی نیست

مهدیه گفت...

خوشحالم برگشتی پنگولی... جانه خودم جایتان بسی خالی بود
و اما در مورده پستت به تنها چیزی که فکر نمیکردم «اعتراض» بود.. بسیار خوب از آب در آوردیش
بازم باش.. بازم بنویس

ریحانه گفت...

جالب بود که یکی با یک پست این همه بازدید داشته باشه. بعد که خوندم دیدم نه بابا! شما گویا کهنه سرباز بلاگ نویسی هستی. بهرحال منم بازگشتتون رو تبریک میگم. این پست هم فوق العاده بود.
بی زحمت مواظب زبان سرخ و سر سبزتان باشید . این روزها جرم سرِ سبز و سر سبزی چند برابره برادر جان!

نویسنده مهمان گفت...

@فرناز
عجب داستانی شده ها. بابا اشتباه گرفتید

....

@مهدیه
دوستان به جای ما.
فکر می کردم قلمم خشک شده. یعنی می گی امیدوار باشم هنوز؟

....

@ریحانه
این طورها هم نیست . دوستان به من لطف دارن.
از نصیحتتون ممنونم.سعی می کنم این بار رعایت کنم.
از حضورتون ممنونم دوست عزیز

زشت گفت...

سلام مهندس!!!!!!!!!!!!!!!!!
پس تو کوجاییی؟؟؟؟
راست می گن زندان بودی؟
از خاطرات زندانت بنویس!

جادوگرجون گفت...

عالی ...

شوما این همه هوش ُ از کوجا آوردی؟ (;

نویسنده مهمان گفت...

@زشت
نرفته بودم ولی اگه این جوری برام کامنت بذاری حتما می رم.
بی خیال آبجی.

هیتلر شکن هم ندارم که اخ کنم.

....

@جادوگرجون
منظورت کدوم همه هوشه؟
موضوع ابهام داره.

جادوگر جون گفت...

پنگول بازی در نیار دیگه !

ازت تعریف می‏کنم سریع بگیر، نذار به تعریفم شک کنم

یعنی (روم به تیفال :دی) خیلی باهوشی، از نوشته‏هات مشهوده.

منظور از اون همه هوش، این همه بود. الان جا افتاد؟

جادوگر جون گفت...

اگرم منظورت این بود که کلاً هوشی در کار نیست و دچار ابهام شدی، خب بیشتر که دقت می‏کنم میبینم درست فکر می‏کنی لووووووووول

نویسنده مهمان گفت...

@جادوگر جون
از اون لحاظ؟
بر منکرش لعنت
پنگول تا بوده همین بوده

جادوگر جون گفت...

خوبه درباز کن ِ نوشابه دادم دستت :دی

Razi گفت...

سلااااااااااااااااااام
welcome back
:p

ریحانه گفت...

ممنون مهندس جان . متقابلا لینک شدید...

fara گفت...

salam bardia jan.khoshhala dobare mishe neveshtehato khoond va khoshhalam ke injayi ;)

زشت گفت...

راستی یادم رفت بگم!
عجب چیزی هستی پس تو که دسته جمعی می خواستن بکننت!

ریحانه گفت...

دوستم بلاگفا فیلتر شد! تو روحشون!

آبجی خانوم مودبانه گفت...

سلام مهندس

dorsa titan گفت...

wowwwwwwwww....! webe jadid

شقایق گفت...

دستشون درد نکنه
کاش یه حالی هم به نویسنده می دادند که این همه دوستاشو نگران نکنه

Ali Banijamali گفت...

خوشحالم که زنده ای هنوز

اما کاش 2 زار ....

هیچی بیخیال ، خوشحال باشم بهتره ، چون تو خیلی وقتها خیلی چیزها برات خیلی فرق نداره چون خودت رو میبینی فقط

یاسمن گفت...

اینجا کجاست؟!
تو کجایی؟!

زیباسازی شهرداری تهران

یاسمن گفت...

مهندس
این زیر نوشته ساخت 1388

شما که آپدیت بودی :)) مث من ! :))

موسیو گلابی گفت...

خوشحالم که هستی مهندس... دلم برات تنگ شده بود.

نویسنده مهمان گفت...

@Razi
ارادتمندم.

.....

@ریحانه
لینک شدن هم واسه خودش دنیایی داره.
ممنونم.
ولی متوجه نشدم که چه کسی هیتلر شد

.....

@fara
خوشحالی دوستان باعث خوشحالی من می شه همیشه.

.....

@زشت
کاپاسیته بالا باشه می شه همین

.....

@آبجی خانوم
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته خواهر
حضورت باعث دلگرمیه
چاکریم

.....

@dorsa titan
یعنی اینقدر کارم عجیب بود که لایق وووو گرفتن بود؟

.....

@شقایق
کامنتا همه شد گله گذاری
یه خورده تشویقم کنید خب.

.....

@کمیاب
کمیابی دیگه. راستی تو هنوزت زبونت تندو تیزه هاااااااااااااااااااااااا

.....

@یاسمن
هر وقت یاد اپدیت بودنت می افتم می ترکم از خنده.
با اعتماد به نفس هر چه تمام یه خبر مال دو سال پیش رو بلست کرده بودی.
لووووووووووووووووووووووووووول

.....

@موسیو گلابی
مگه اینکه چند ماه نباشم تا نظری به ما بیفکنی موسیو جان.
چاکریم می رسم خدمتت. یعنی خدمت وبلاگت. طوری که از کامنتت پشیمون بشی.
راستی دل به دل راه داره.

نویسنده مهمان گفت...

@موسیو گلابی
تو کی هیتلر شدی؟ عجباااااااااااااااااا

حیاط خلوت گفت...

سلام
خوش اومدی پنگول
خوشحالم آپ شدی

نازی گفت...

این یک کامنت برای افزایش کامنت هاست والا غیر


صبا هم خیلی خوشحال میشه

از طرف دو تا گولاس

"خوش بمویی"

مسعود گفت...

مهندس

نویسنده مهمان گفت...

@حیاط خلوت
سلام بر شما.
پاینده باشید .
خوشحالم از حضورتون

.....

@نازی
همه کس خوشحاله من چقدر آرومم

.....

@مسعود
خجالت نکش برادر سوالتو بپرس

م. گفت...

برو همون جایی که تاحالا بودی

م. گفت...

یه چیزی بگم، جدی جدی
یعنی مدیونی اگه این رو رو حساب شوخی هایی که با هم داریم بذاری.

این چرررررتتتت ترین پستی بود که تاحالا خونده بودم !

باور کن.

لووووول

م. گفت...

در ضمن

جججججووووووووووووووووووووووون ن ن

(تلفظ به شیوه الواتی)

پـریـســــــــ آ گفت...

به به
خیلی خوشحالیم که برگشتید
منتظر بودیم

نویسنده مهمان گفت...

@میلاد
من کامنتای تو رو در معرض قضاوت مردم می ذارم.
تا خودشون به نیت پلید تو پی ببرن

.....

@پـریـســــــــ آ
منم خیلی خوشحالم که برگشتی کامنت بذاری.

مشكوك گفت...

..

مسعود گفت...

چرا؟

ناشناس گفت...

به به مهندس!
می بینم که هنوز زنده ای!
بازم از این خزعبلات نوشتی؟!
دمت گرم

همین که هنوز زنده ای، جای شکر داره.
برقرار باشی همیشه

فرفری

نویسنده مهمان گفت...

@مشکوک
حالا واسه من دو نقطه می ذاری؟
این سه نقطه هم واسه تو که دیگه با من کل کل نکنی
...

.....

@مسعود
چی چرا؟
من کشته ی این مختصر کامنت گذاشتنت شدم

.....

@فرفری
راحت باش فرفری جان. تعراف نکنی یه وقتاااااااااا
لووووووووووووووووول

مريم گفت...

:تعجب
:علامت سوال

هنوز من نفهميدم كه چي شد كه غيب شدي، حالا فكر كن دوباره پيدا شي
:D

مسعود گفت...

مهندس،چرا بنزین تموم شد؟

زیر نویس:خیلی هم بی مزه و یخ

نویسنده مهمان گفت...

@مریم
پس ذهنت رو زیاد مشغول نکن.

.....

@مسعود
خدا وکیلی تو حالت خوبه مسعود؟
نگرانت شدم رفیق
;-)

مهدیه گفت...

مهم اینه که تو حالت خوب باشه که نیست .. خدا رو شکر :دی
هه !........

نویسنده مهمان گفت...

@مهدیه
تو مهدیه ی تقلبی هستی.
فکر کردی من متوجه نشدم؟

فندق 70 كيلويي گفت...

مهندس! آيا هنوز كردن شما ( به عنوان اعتراض البته!!!) تمام نشده كه آپ نماييد و چشم ما را روشن؟؟؟

م. گفت...

حاجی فقط ببین با اینهمه ضعف نگارشی، و انتخاب سوژه و همه اینا، چقدر مرررد بودم که گذاشتمت تو پیشنهادات روزانه.

وب گرد گفت...

حالا دیگه اعتراض یکی از هنرهای زیبا به حساب می آد.
D:

سارا گفت...

سلام
خيلي خوشحال شدم وقتي كامنتت رو ديدم و بيشتر وقتي وبلاگ جديدت رو....

اين پستت هم محشر بود خيلي خوشم اومد
اميدوارم ديگه نري حتي اگه نتوني مستمر بنويسي

خلاصه خوشحالم خوبي....

نازگل گفت...

مهندس همه رو نگران کردی .. خیلی خوشحالم که برگشتی ...
حداقل برای تنویر افکار عمومی یه چیزی در باب این غیبت کبری بگو

مشكوك گفت...

عاصي شدي عصيانگر

نویسنده مهمان گفت...

@فندق 70 كيلويي
نیامده دچار مخ هنگی شدم رفیق

.....

@میلاد
مجبور بودی.
لوووووووووووول

.....

@وبگرد
حتما تو هم جزو هنرمندانی
;-)

.....

@سارا
تلاش بر ماندن است بانو
ارادتمندم

.....

@نازگل
سکوت سرشار از ناگفته هاست
;-)

....

@مشکوک
جون من، ما رو بی خیال شو رفیق.
عصیانم کجا بود. بذار به زندگیمون برسیم حاجی

مريم گفت...

من ذهنم مشغول شد رفت
همون موقع اولين احتمال اوين بود!!

ممنون بابت تبريك دوست عزيز!!!

مريم گفت...

ميگم نظرت درباره كات كردن دوستي با اين فرناز چيه؟؟؟
جديدا جواب سلامم رو هم نميده بچه پرررررو!!!

نویسنده مهمان گفت...

@مریم
زبونتو گاز بگیر دختر.
ناقابل بود .
باز هم مبارک باشه. کیک یادت نره.
موافقم. بیا دو نفری کات کنیم. خیلی حال می ده.
;-)

فرناز گفت...

هی کی به اسم فرفری کامنت گذاشته
ولله بردیا جان من همیشه به نام خودم کامنت میذارم ،حواست باشه این فرفری ها فریبت ندن

جادوگر جون گفت...

کی میره این همه راهو؟؟

ببخشید مهندس شوما این همه محبوبیت و مشهوریت و مردمیت رو از کوجا آوردی؟؟؟

خدا شانس بده طرف رفته بعد قرنی اومده ، بعد همه عین فرزند گمشده‏ی تازه پیدا شده‏شون دوستش دارن :دی

رمز موفقیتی؟ کلید خوشبختی‏ای؟ همای سعادتی؟ مهره‏ی ماری اگه داری بوگو ماام ایستیفاده کنیم داداچ

س ی م ا گفت...

باورم نمیشه......................
وااای چقد دنبالتون گشتم مهندس پنگول جونی و خیلی هم نگران بودم، آخه اونطوری بی خبر...
حالا خوشحالم که خوبین و دوباره به پیوندام با افتخار اضافه شدین : )

مسعود گفت...

آتیش دارین آقای مهندس؟

مسعود گفت...

پست بالا×1000

پ ن:به یاد یک دوست هپلی!!

فندق.ریحانه گفت...

مخ منم پکوندن! خوب کردی نیامدی!

نویسنده مهمان گفت...

@فرناز
فکر کنم اون یه فرفری دیگه بود

.....

@جادوگر جون
من شرمنده ی محبت دوستان هستم.
در این لحظه قطرات اشک شوق از چشم پنگول جاری شده و پهنای صورت او را طی کرده و از سیبیل های وی اویزان شده و در نهایت روی زمین می چکند.

.....

@س ی م ا
من هم از حضور دوباره در جمع دوستانم خوشحالم.
ارادتمندم

.....

@مسعود
امان از دست پاشویه که همه رو معتاد کرد.

.....

@فندق.ریحانه
مخ ما رو پوکوندن دارن باهاش پز می دن

@

B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

سلام
خیلی خوشحالم که برگشتین
جدی میگما
والا
:D

سحر گفت...

سلام
واقعا که....
کم کم داشتم منحرف میشدم.!!!!!!

نویسنده مهمان گفت...

@بنفشه
همیشه به من لطف داشتی دوستم. ممنونم

.....

@سحر
شرمنده. هدفم خیرخواهانه بود.

ریحانه.فندق 70 کیلویی گفت...

پنگول جونی خوبی ؟ منو چرا از اون بالا برداشتی ؟؟؟؟؟ (ایکون فندق گریان )
چرا نمیای؟؟؟

وارش گفت...

سلام سلام اون قانونهات منو کشت

ارسال یک نظر